بار دیگر اعدام..
این کلمه خونین…
است روزی که خبر حکم اعدام برای شیرین علم هویی امد را؟یادتان است روز معلم بود و فرزادمان در بند ولی بحث بین ما مجسمه دزدی در تهران بود؟یادتان است فراموش کردن زندگان در بند و بحث کردن سر نحوه حمل و نقل مجسمه ها؟نامه مهدی اسلامیان را یادتان است که 13 روز پیش برایمان نوشته بود؟
یادتان است از ما به عنوان وکیل مدافع یاد کرده بود و خواستار تشکیل دادگاه علنی شده با حضور مدافعان داخلی و خارجی و مدافعان حقوق بشر شده بود؟و ما باز هم نامه را خواندیم و باز هم لب دوختیم…
آری این بار اینانند قربانیان این کلمه خونین و ضحاک زمان.همین شرینی که معصومیت در چشمان بی گناهش موج میزند.همین فرزادی که الفبای آزادی به من و تو آموخت.
امروز بود نزدیک های صبح،قلب شیرین مانند قلب گنجشکان میزد ولی در دلش نور امیدی بود در دلش میگفت میروم ولی حداقل دیگر گروگان نیستم او آگاه بود به اینکه با رفتنش جاودانه میشود.
و فرزاد امروز در دلش میخندید به به چوبه دار و میگفت هر شب ستاره ای به زمین میکشند و این آسمان غم زده هنوز غرق ستاره هاست او میدانست که در زمان بودنش بی ثمر نبوده و هزاران دیگر را چون خودش ساخته است او میدانست که درس آزادگی را به خوبی به شاگردانش آموخته است او میدانست که رفتنش گریبان گیر خواهد بود.
و مهدی.آری مهدی را میگویم همان مهدی که آرزو میکرد خدا باشد، خدا باشد و صبرش کم تا نگذارد کسانی سنگدل قلب کوچک و مهربان مادران و فرزندان را بشکافند.آری او هم با رفتنش از صبر خدا کاست و یقین دارم به آرزویش خواهد رسید.
و دو آزاده ی دیگر که آنان هم به خاطر من و تو رفتند. آری تمامی اینان ایستاده مردن را به زندگی ذلت بار ترجیح دادند.
برادرم!هموطنم
میبینی چنین انسان هایی در سحرگاهی که من و تو در خواب ناز بودیم به خاطر من و تو طناب دار به گردن هایشان آویخته شد ولی من و تو چه؟
اینبار تو را به هر چه مقدس میدانی قسم میدهم اگر حکمی دیدی از کنار حکم هایشان بی تفاوت نگذر من توقع کار زیاد از تو ندارم ولی لااقل به 2 نفر بگو که هموطنت در شرف مرگه داره میره بالای دار؟بگو که اونم خانواده داره و عزیزانی که منتظرش هستند.
قسم ات میدهم لحظه ای برای آگاهی دادن سکوت نکن و هر دم بگو که این ضحاکان چه میکنند باور کن کار سختی نیست بگو بگذار همگان بفهمند که هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا آنچه این نا مردمان با جان انسان میکنند.
اینا که رفتند ولی خواهش میکنم بیا یه کاری برای اون هایی که هنوز تو سیاهچاله های یزید هستند بکنیم کاری برای امثال مهدیه گلرو که وضعیت اش اصلا خوب نیست ولی متاسفانه برای آزادی اش خانواده اش توان پرداخت وثیقه رو ندارن باید الان کاری بکنیم و به فکر مهدیه و امثال مهدیه که کم هم نیستند باشیم نه زمانی که خدایی نکرده بلایی سرشون اومد نگو که یه دست صدا نداره و از دست من هیچ کاری بر نمیاد و با یه گل بهار نمیشه، همیشه یادت باشه با یه گل بهار نمیشه ولی اولین گل نشان بهاره
افرادی چون شیرین و فرزاد و علی و احسان و بسیاری دیگر که قطعا تو بهتر از من میدونی این ها رفتند و کار نیمه تمام شون رو به من و تو سپردن،من و تو الان وظیفه داریم که برای تمام کردن کارشون تلاش کنیم.
تو در من زنده ای
من در تو ما هرگز نمیمیریم
من و تو با هزاران دگر این را راه را دنبال میگیریم
از آن ماست پیروزی
این کلمه خونین…
است روزی که خبر حکم اعدام برای شیرین علم هویی امد را؟یادتان است روز معلم بود و فرزادمان در بند ولی بحث بین ما مجسمه دزدی در تهران بود؟یادتان است فراموش کردن زندگان در بند و بحث کردن سر نحوه حمل و نقل مجسمه ها؟نامه مهدی اسلامیان را یادتان است که 13 روز پیش برایمان نوشته بود؟
یادتان است از ما به عنوان وکیل مدافع یاد کرده بود و خواستار تشکیل دادگاه علنی شده با حضور مدافعان داخلی و خارجی و مدافعان حقوق بشر شده بود؟و ما باز هم نامه را خواندیم و باز هم لب دوختیم…
آری این بار اینانند قربانیان این کلمه خونین و ضحاک زمان.همین شرینی که معصومیت در چشمان بی گناهش موج میزند.همین فرزادی که الفبای آزادی به من و تو آموخت.
امروز بود نزدیک های صبح،قلب شیرین مانند قلب گنجشکان میزد ولی در دلش نور امیدی بود در دلش میگفت میروم ولی حداقل دیگر گروگان نیستم او آگاه بود به اینکه با رفتنش جاودانه میشود.
و فرزاد امروز در دلش میخندید به به چوبه دار و میگفت هر شب ستاره ای به زمین میکشند و این آسمان غم زده هنوز غرق ستاره هاست او میدانست که در زمان بودنش بی ثمر نبوده و هزاران دیگر را چون خودش ساخته است او میدانست که درس آزادگی را به خوبی به شاگردانش آموخته است او میدانست که رفتنش گریبان گیر خواهد بود.
و مهدی.آری مهدی را میگویم همان مهدی که آرزو میکرد خدا باشد، خدا باشد و صبرش کم تا نگذارد کسانی سنگدل قلب کوچک و مهربان مادران و فرزندان را بشکافند.آری او هم با رفتنش از صبر خدا کاست و یقین دارم به آرزویش خواهد رسید.
و دو آزاده ی دیگر که آنان هم به خاطر من و تو رفتند. آری تمامی اینان ایستاده مردن را به زندگی ذلت بار ترجیح دادند.
برادرم!هموطنم
میبینی چنین انسان هایی در سحرگاهی که من و تو در خواب ناز بودیم به خاطر من و تو طناب دار به گردن هایشان آویخته شد ولی من و تو چه؟
اینبار تو را به هر چه مقدس میدانی قسم میدهم اگر حکمی دیدی از کنار حکم هایشان بی تفاوت نگذر من توقع کار زیاد از تو ندارم ولی لااقل به 2 نفر بگو که هموطنت در شرف مرگه داره میره بالای دار؟بگو که اونم خانواده داره و عزیزانی که منتظرش هستند.
قسم ات میدهم لحظه ای برای آگاهی دادن سکوت نکن و هر دم بگو که این ضحاکان چه میکنند باور کن کار سختی نیست بگو بگذار همگان بفهمند که هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا آنچه این نا مردمان با جان انسان میکنند.
اینا که رفتند ولی خواهش میکنم بیا یه کاری برای اون هایی که هنوز تو سیاهچاله های یزید هستند بکنیم کاری برای امثال مهدیه گلرو که وضعیت اش اصلا خوب نیست ولی متاسفانه برای آزادی اش خانواده اش توان پرداخت وثیقه رو ندارن باید الان کاری بکنیم و به فکر مهدیه و امثال مهدیه که کم هم نیستند باشیم نه زمانی که خدایی نکرده بلایی سرشون اومد نگو که یه دست صدا نداره و از دست من هیچ کاری بر نمیاد و با یه گل بهار نمیشه، همیشه یادت باشه با یه گل بهار نمیشه ولی اولین گل نشان بهاره
افرادی چون شیرین و فرزاد و علی و احسان و بسیاری دیگر که قطعا تو بهتر از من میدونی این ها رفتند و کار نیمه تمام شون رو به من و تو سپردن،من و تو الان وظیفه داریم که برای تمام کردن کارشون تلاش کنیم.
تو در من زنده ای
من در تو ما هرگز نمیمیریم
من و تو با هزاران دگر این را راه را دنبال میگیریم
از آن ماست پیروزی
0 دیدگاه:
ارسال یک نظر